گویا قرار نیست یک «دل سیر» استراحت صبحگاهی داشته باشم دیشب تا صبح نخوابیدم چون بیبی قمر همسایه به سلامتی، عروس به خانه میآورد. صبح هم که اهلالبیت تلفنی به خواهر محترمش گزارش میداد شنیدم میگفت: از دو ماه پیش سر کوچه که خاله خانم مینشست (اینها قدیمیاند موبایل و تلگرام و اینستاگرام ندارند و چیزی جایگزین نکردند) با فیس و افاده میگفت: دیگه سر کوچه هم نمیتوانم بیایم عروسم را از نصف جهان آوردند و مثل ماه است چه بگم! هزار تا هنر از هر انگشتش میریزد دکتر و مهندس هم هست مثل شما هم اهل سیاست نیست. «بیبی ململ» همسایه که دخترانش پسند چند تا از خانوادههای خواستگار نشده بودند حوصلهاش سر رفت و گفت: چرا خودشان نگهاش نداشتند راستی آقاتون که *«اقه» قیافه دکتر و مهندسها که دانشآموزان مدرسهاش بودند میگرفت آیا یکیشون لایق نبودند تا در خانه شما را بزنند. خلاصه دیشب عروس را آوردند. چندین کیلومتر هم پیشوازش رفتند. نگو و نپرس که زبان و قلم یارای گفتن و نوشتن ندارد همه فامیلها را هم برده بودند که گفتم وقت گذشت ول کن برو دنبال کارت ده دقیقه آرامش هم لازم است. ببخشید! سلطانالآیینه پیغام داده بود: خیر مقدمی برای رئیس جدید الانتصاب بلدیه بنویسم اما زباندراز حرف گوش نکن نمیدانم چی نوشت و چه ربطی به خواست «آیینه» دارد! ول کن بابا خودشون شاید ربطش بدهند ولی کی جرات داره این را بگذارد روی میز کذایی آیینه تا چاپ بشود!!؟
*اقه به لهجه یزدی یعنی این اندازه
زبان دراز
- نویسنده : یزد فردا
- منبع خبر : خبرگزاری فردا
جمعه 03,مه,2024